خلاصه کتاب تلماسه
بخشی از کتاب تلماسه:
«ترس ذهن را میکشد. ترس مرگ کوچکی است که نابودی کامل را به همراه میآورد. من با ترسم روبرو خواهم شد. اجازه میدهم از من و درونم عبور کند. و وقتی گذشت، چشم درونم مسیرش را خواهد دید. جایی که ترس رفته، هیچ چیز باقی نخواهد ماند. تنها من باقی خواهم ماند. این لیتانی بنی جسریت بود که پل در حالی که احساس میکرد غبار صحرای آراکیس بر پوستش مینشیند، زیر لب زمزمه میکرد. در این لحظه، در میان تپههای شنی بیپایان، او میتوانست درک کند که چرا این سیاره را دون - تل ماسه - مینامیدند. اینجا جایی بود که هر قدم اشتباه میتوانست به قیمت جانت تمام شود.
در عمق ذهنش، صدای مادرش را میشنید که درباره پیشگویی صحبت میکرد، پیشگویی درباره فرزندی که قرنها در انتظارش بودند. اما آیا او همان کسی بود که پیشگویی دربارهاش صحبت میکرد؟ آیا واقعاً میتوانست کسی باشد که سرنوشت میلیاردها انسان را در دست داشت؟ شنهای روان زیر پایش، با هر قدم، داستانهای هزاران ساله خود را زمزمه میکردند. او میتوانست حضور کرمهای غولپیکر را در اعماق بیابان حس کند - موجوداتی که همزمان هم نگهبانان ادویه بودند و هم تولیدکنندگان آن. در این لحظه، پل میدانست که سرنوشت او با این سیاره گره خورده است، درست همانطور که ملانژ با شنهای آراکیس عجین شده بود.»
تعداد مشاهده: 7 مشاهده
فرمت فایل دانلودی:.zip
فرمت فایل اصلی: PDF
تعداد صفحات: 20
حجم فایل:0 کیلوبایت