خلاصه کتاب رومئو و ژولیت
بخشی از کتاب رومئو و ژولیت:
«اما، نرم! چه نوری از آن پنجره میتابد؟
آن شرق است، و ژولیت خورشید است.
برخیز، ای خورشید زیبا، و ماه رشکزده را بکش،
که پیش از این بیمار و رنگپریده از غم است،
زیرا تو، ندیمهاش، بسی زیباتر از او هستی.
ندیمه او مباش، چون که او بر تو رشک میبرد.
جامه پرهیزکاری او، سبزفام و احمقانه است،
و تنها بیماران آن را میپوشند؛ دور بینداز آن را.
این بانوی من است، آه، این عشق من است!
ای کاش میدانست که او چنین است.
او سخن میگوید، اما هیچ نمیگوید. چه باک؟
چشمانش سخن میگویند، و من پاسخ خواهم داد.
چه گستاخم من، این سخن او نیست.
دو ستاره درخشانترین آسمان،
کاری داشته، از چشمان او میخواهند
تا در غیابشان در مدارهایشان بدرخشند.
اگر چشمانش در آسمان بودند و ستارگان در سر او،
درخشش گونههایش ستارگان را چنان خجل میکرد
که پرندگان میپنداشتند شب نیست و میخواندند.»
تعداد مشاهده: 24 مشاهده
فرمت فایل دانلودی:.zip
فرمت فایل اصلی: PDF
تعداد صفحات: 22
حجم فایل:0 کیلوبایت